29 September 2006

استیصال

پا - به - لحظه بود

جنینی که در مغز چروک - تَر شده ام

وُول میخورد هی / امروز

امروز بی – تو گذشت


این تلمبه ی کوچک

با قاعدگیهای ِ بی – قاعده

دیگر لیز نمی خورد

و آن تیرَ ک ِ بی رَ گ

آنقدر صمغ تراوش کرده

که بتوانی مرا خوب بـِجـَوی

این تراکُم ِ پوسیده را

بیخود چراغانی کرده ام

به دست ِ خود

که چمباتمه زده اند بـُراده هایش

روی هر- جایَم


راستی

در بازترین زاویه ی باز/ مانده

خلأئی هست

که هنوز میتواند من را

آبستن باشد

در بَطن ِ جوشکاری شده اش


میان - برُ های ِ حواشی

هیچگاه عبورَت ممنوع نیستند

شجاع که باشی

گهگاه میتوانی

بگذری

19 September 2006

بــاز


! ها

شروع شد

همین جا بود

باز شدند، باز

دو برجستگی ِ گوشتی ِ لبانت / دوباره زیبا

که دوباره بـِمیکـَم هضمت را ؟


چه شده!! ؟

! تنیدی

! کشیدی

گره کردی به دستان ِ عروسکت

به طول ِ مابین

به هوای ِ آشنائـی

به هوای ِ آرامش

پـَس ِ این همه آب

پـَس ِ این همه کوه


"بــِکِش سر انگشتانت را بر ابروان و بخواب "


تا بلند کنی

تا زمین زَ نی

تا پـَرت کـُنی

خم شوم که / شـُل کنم که / باز کنم که


چشمم ببارد

پایم بشکند

زار شوم به تو

به تو عشوه / به تو ناز

" که " نگه دار

نه / نشد

که پس اخم / پس قهر ِ شاخ شده بر خودم

: که نگویم که

تو که نیستی "

. شب مانده

. باد کرده ام

. خشک شده ام

.مصرفم بالاست

هر دو روز یکبار

این جاذبـه ء پدر سگ

پنج سانت به زمین

" .نزدیکم میکند



نم زدی !؟

که دانستی که

با هیچ / کَس / چیز

نمی آمیزم

با عـِصیانـَم حتی / حتی شب / حتی برهنه / حتی داغ

که نه حتی عضلات

میانـَم نمیگیردش

جایـَش نمیدهم

تمامـَش نمیکنم

که نفشارد پستان به دستانش

که شرمگین نشود شرمگاهم

که ننوشم / نه جز تو

که قورتَش ندهم


آرزویم بسوزد

دنده ام بشکند

نه / نشد

. نــترسیدی نبود َم را


! قشنگ تر میخندی

امشب بیا

. تمامت میکنم

06 September 2006

تــرنـّم


کسی مرا به رقص میخواند

شبستان ِ نگاهی ، سنگفرش ِ غزل میپوشد

دستی مرا بر سر پنجهء عریانی ام بلند میکند

نگاهی بر عضلاتِ بازیگوشم سُر میخورد



انگیزه هایم را جا دادم میان ِ لبانت

همانجا که نــَم و گرما ، شرجی ام میکنند

همانجا که سمفونی ِ دوئـِـت های خاموش

سَر ِ هر پیچ ، دف میزند

همانجا که به دِلتایَـم میچـِکــَم

انگیزه هایم را جا دادم میان ِ انگشتانت

آنجا که رقص ِ مینیاتوری ِ خون

کمی بالاتر ، کمی پائین تر

وحشی میشود

انگیزه هایم را به نگاهت فروختم

همانجا که شور میخَرَم

همانجا که کــَم میشوم

همانجا که شَرم مینازم

انگیزه هایم را در دستان ِ آن خداوندگار ِ عریان ِ بی دست

کـَـنیز کردم

و غرورم هرجائی شد



سیگاری دو آتشه کُن

پرده را دستبند بزن

پنجره را اسیر کُن

شراره های تاریکی ، خورشید بر دار میکنند

اینسان

تو را خواهم رقصید