سنجاقک
زبان به نبض تو می زد انگار / که آنشب
کرشمه ی دیوار را ندیدم
واز قدمهایم نارس ماندم
ونیافتاد اتفاق کهنه ای که می افتاد
از لـَب ِ پُشت ِ دیر وقت
و نوراز باران تمام نکرد خانه ام را
شاید از تو
به مرور ِ خود نرسیدم
شاید منطق ِ همیشه آبستن ِ تو
!مرا کورتاژ کرد
یا شاید
از خورشید ِ پـُشت ِ پـلکانم
!کور شدم
از خورشید ِ پـُشت ِ پـلکانم
!کور شدم
آنچه می دانم / آنچه شد
کوچ ِ صدا بود وُ
کوک ِ لبهای ِ من
از رگهای ِ تو
آنچه ماند
داغ ِ واژه بود وُ
!کام ِ زمین
آنچه هست
یک قُـلـُپ حسرت ِ ازلی ست
از بال زدن ِ سنجاقکی
که نمی دانست از تعلیق
درمـُردابهای ِ سینوسی ِ زمان
من / امـّا
سهم ِ تو را
ازعادت سرخ ِ ماهیانه ی چشمانم خواهم پرداخت
و خوب می دانم
که زبان
به نبض ِ تو می زد آن شب
8 Comments:
به ترنج و رنجهایش
...............
زنی در من
با رگهایم خودش را دار می زند
و من
هر چه داد می زنم
گردنم رگ به رگ می شود و
جمجه ام جم نمی خورد
تا نکند
یک وجب وجدانم
بیدار بر آن دار شود
che gisovane derazi ke shanehaye omram ra larzande ast....
che payane agibi dasht..
beruzam.
سلام
از اینکه آمدید ممنون
..
وبلاگتان را در یک نگاه دیدم..این پست و پست قبل را هم خواندم..اشعار زیبایی دارید! ترکیب هایتان را پسندیدم
..
باز هم سراغ مرا بگیرید خوشحال خواهم شد
..
سلام
به روزيم و منتظر
سلام
چقدر کم پیدایی؟
چقدر بی تاب خواندنت بودم
خیلی سعی کردم کامنت احمقانه ای نذارم اما نمی شه در هر حال یه جوری می شه:
به هر حال من اینجا رو تازه پیدا کردم. دوست داشتی تو هم به من سر بزن!!!!
پ.ن: زمین و زمان و زبان به نبض او می زد، همیشه!
رودابه ی عزیز
آدرس وبلاگتان را نگذاشتید تا سر بزنم
موفق باشید
ترنج
از اینکه آمدید ممنون
اما آدرس وبلاگتان را نگذاشتید و من گم شدم
موفق باشید
ترنج
Post a Comment
<< Home