20 August 2006

سفـــید

. . .


و او بود


که سفید را آفرید

و سفید شد

(رنگ روح )

رنگ صداقت

و شد

رنگ انتظار

و شد

رنگ تن پوش

و سفید گشت نور چهره ام

(نشسته بر ردیف صندلیهای سفید)

( !خاکستر بی صبری به دنبالشان )

و او شد

تن پوش دلهره

( لیوان سفید بر دست )

و واکسیلهای سفیدِ سرباز نگهبان
(! معصومترین چهرۀ این ماتمکده)

و سفید شد

رنگ باجهء نگهبان
( یاد آور بیخوابی )

و شد

رنگ خط کشی خیابان

و دیوار

(کاشی دستشوئی )

و شد

رنگ ترس

(بی دلیل)

( !نشسته بر قلبی سفید رنگ )

و سفید گشتند

سر انگشتان ِ سردم

(بازوهایم در میانشان )

و او شد

رنگ کاغذ

( .....جواب )

* * *

در این میان

ضربدری قرمز

بر دربی شیشه ای

! ما را رنگ کرد

4 Comments:

At 22/8/06 10:50 am, Anonymous Anonymous said...

سلام
برقراری ارتباط ذهنی برای من امکان پذیر نشد
***
به روزم
تا دوباره

 
At 24/8/06 2:31 am, Anonymous Anonymous said...

در این میان

ضربدری قرمز

بر دربی شیشه ای

ما را رنگ کرد !


منزل نو مبارك .اميدوارم هاله باشي و نه...

 
At 26/8/06 9:30 am, Anonymous Anonymous said...

سلام
در این میان

ضربدری قرمز

بر دربی شیشه ای

! ما را رنگ کرد
مثل مانی عزیز
این راپسندیدم

 
At 27/8/06 10:12 am, Anonymous Anonymous said...

salam
ziba bood

 

Post a Comment

<< Home