06 September 2006

تــرنـّم


کسی مرا به رقص میخواند

شبستان ِ نگاهی ، سنگفرش ِ غزل میپوشد

دستی مرا بر سر پنجهء عریانی ام بلند میکند

نگاهی بر عضلاتِ بازیگوشم سُر میخورد



انگیزه هایم را جا دادم میان ِ لبانت

همانجا که نــَم و گرما ، شرجی ام میکنند

همانجا که سمفونی ِ دوئـِـت های خاموش

سَر ِ هر پیچ ، دف میزند

همانجا که به دِلتایَـم میچـِکــَم

انگیزه هایم را جا دادم میان ِ انگشتانت

آنجا که رقص ِ مینیاتوری ِ خون

کمی بالاتر ، کمی پائین تر

وحشی میشود

انگیزه هایم را به نگاهت فروختم

همانجا که شور میخَرَم

همانجا که کــَم میشوم

همانجا که شَرم مینازم

انگیزه هایم را در دستان ِ آن خداوندگار ِ عریان ِ بی دست

کـَـنیز کردم

و غرورم هرجائی شد



سیگاری دو آتشه کُن

پرده را دستبند بزن

پنجره را اسیر کُن

شراره های تاریکی ، خورشید بر دار میکنند

اینسان

تو را خواهم رقصید

14 Comments:

At 6/9/06 7:28 am, Anonymous Anonymous said...

سلام
رقص واژه هایت زیباست
سیگاری دو آتشه کُن

پرده را دستبند بزن

پنجره را اسیر کُن

شراره های تاریکی ، خورشید بر دار میکنند

اینسان

تو را خواهم رقصید

 
At 6/9/06 6:41 pm, Anonymous Anonymous said...

حرکت در شعرت دیده می شود/ سکته های عمودی گاه ذهن را در نیمه ی راه راه می سازد/ کلماتی چون کنیز و
شبستان خاک خورده است/
****
سیگاری دو آتشه کُن

پرده را دستبند بزن

پنجره را اسیر کُن
****
ادامه را به انتظار رها نساز
تا دوباره

 
At 6/9/06 8:13 pm, Anonymous Anonymous said...

شانه هايت مجابم مي كند
...
سيگاري دو آتشه كن / پرده را دستبند بزن / برايم نامفهوم بود.
...
ماه ناتمام
ازروي خوشه هاي نارس انگور
سر مي خورد
و ساكت و آرام پشت پنجره مي آيد
مي دانم
ديوار اين اتاق
حاشا نمي كند كه هنوز
چشم انتظار آمدنت هستم
هر شب يك چوب خط خيال :
كه باز نيامده اي
...
مثل هميشه ماه
ماه ناتمام مي رقصد
در حوض سير آب دو چشمم
...
بي تو
حالا دوباره خزان
روياي كال من و تاك
و غوره هاي تلخ كسالت
...
شهريور مزخرف اين شهر
چه بي شراب گذشت

 
At 7/9/06 9:21 am, Anonymous Anonymous said...

سلام و درودامدمبرایادای اخترام به شاعر/برای شعر.
برمیگردم

 
At 7/9/06 9:23 am, Anonymous Anonymous said...

سلام وعزض ادب

 
At 7/9/06 9:25 am, Anonymous Anonymous said...

سلام وعرض ارادت

 
At 7/9/06 7:51 pm, Anonymous Anonymous said...

درود وسلام دوست عزیز.
ممنون حضور سبز ات سبزو سرفرازباشی

 
At 7/9/06 7:53 pm, Anonymous Anonymous said...

This comment has been removed by a blog administrator.

 
At 9/9/06 8:29 pm, Anonymous Anonymous said...

چقدر فضا رو عالی تصویر کردی و موقعیت ها رو : دستبند زدن به پرده

 
At 14/9/06 6:14 pm, Anonymous Anonymous said...

از لطف شما سپاسگزار
****
دعوت به خوانش با پیوست گل و احترام/
قلم رنجه فرمائید

 
At 16/9/06 5:17 pm, Anonymous Anonymous said...

سَر ِ هر پیچ ، دف میزند
و تو هم چون من مست كوبه هاي دفي.....

 
At 19/9/06 9:28 am, Anonymous Anonymous said...

سلام درود. فرصت کردید... منتظرم/ تغیرات تازه راازنظر بگذرانید
سبز باشی

 
At 19/9/06 5:16 pm, Anonymous Anonymous said...

من اینجا از نوازش نیز چو آزار ترساتم

 
At 7/10/06 2:30 pm, Anonymous Anonymous said...

کار من را دیگر این کلمات هم راه نمی اندازند
خنده را بلند
و دوستت دارم را از میان لبان تو میخواهم
با صدای تو
همانجا که عشقمان مرطوب میشود!

 

Post a Comment

<< Home